پژوهش ومعرفت

اللهم عجل لولیک فرج

پژوهش ومعرفت

اللهم عجل لولیک فرج

اخلاق و عرفان اسلامى

 

توجه در نماز

مقدّمه                                                                                    استفاده ما از روح نماز بسیار متفاوت است. افرادى هستند که از نماز فقط از پیکر بى‏روح آن استفاده مى‏کنند و کسانى هستند که مراتب نازلى از روح نماز را درک مى‏کنند و کسانى هم هستند که با خواندن دو رکعت نماز، به معراج مى‏رسند. تفاوت این درجات بستگى دارد به اینکه تا چه اندازه قلبمان در نماز حاضر باشد و براى استفاده از روح نماز آمادگى داشته باشیم. در جلسات گذشته، قدرى درباره نیّت، اهمیت توجه به نماز و مراتب توجه تا حدى عرایضى تقدیم کردیم.

روح نماز

ما با اینکه خودمان مى‏دانیم توجه در نماز بسیار مهم است، ولى موقع نماز که مى‏شود، دانسته‏هایمان را فراموش مى‏کنیم و آن‏طور که شایسته است به نماز اهمیت و توجه نشان نمى‏دهیم، سعى نمى‏کنیم مراتب توجهمان را بیشتر کنیم و از روح نماز استفاده نماییم؛ ولى خیلى که هنر کنیم، سعى مى‏نماییم نمازمان را در اول وقت بخوانیم یا احیانا بعضى از مستحباتش را رعایت کنیم. اما این‏ها همه پیکره نمازند. وقتى وارد نماز مى‏شویم دلمان با روح نماز آشنا نیست، دلمان با کارهاى روزانه‏مان مشغول است ـ البته اگر در فکر گناه نباشیم ـ و دایم به فکر کار و زندگى هستیم.

خیلى آدم خوبى که باشیم، در فکر درس و بحث هستیم. چه کنیم که قدرى از روح نماز بیشتر استفاده کنیم؟

راه‏هاى افزایش حضور قلب در نماز

1. تفکر در فواید توجه و ضررهاى غفلت

اولین کارى که لازم است انجام دهیم این است که به فواید توجه در نماز فکر کنیم و درباره ضررهایى که از غفلت و بى‏توجهى مى‏بریم، بیندیشیم؛ چون هر کار اختیارى که آدم بخواهد انجام دهد، وقتى عزم جدّى براى انجامش پیدا مى‏کند که باور نماید برایش فایده دارد و برخلافش ضرر و زیان است. متأسفانه ما ایمان کاملى نداریم به اینکه توجه در نماز واقعا مفید است و اگر در آن توجه نداشته باشیم، خیلى ضرر مى‏کنیم. منکر نیستیم، اگر بپرسند، مى‏گوییم قبول داریم، ولى مرتبه ایمان ما بسیار ضعیف است. خوب است در فرصت‏هایى که پیش مى‏آید، پیش از نماز، چند دقیقه‏اى فکر کنیم که اگر دلمان را در نماز نگه داریم و توجه داشته باشیم، چقدر سود مى‏بریم؛ چقدر ارزش کارمان بالا مى‏رود. این هم به پایه معرفتمان بستگى دارد. همه نمى‏توانند این‏جور فکر کنند. ولى با توجه به آنچه در جلسات قبل گفته شد، اگر در این‏باره فکر کنیم، نماز بدون توجه با نماز باتوجه زمین تا آسمان فرق مى‏کند؛ صحبت تفاوت عدد یک با عدد پنجاه و صد و هزار و امثال این‏ها نیست. نمازى که ما مى‏خوانیم با نمازى که اولیاى خدا و در مراتب عالى آن، ائمّه اطهار علیهم‏السلام مى‏خوانند، قابل مقایسه نیست که بگوییم نماز ما یک چندم نماز آن‏هاست؛ یک دهم، یک صدم ،یک هزارم، یک میلیونیم. خیلى تفاوت دارد؛ یعنى محاسبه‏اش از سطح فهم ما بالاتر است. هرقدر در این‏باره فکر کنیم و باور نماییم که توجه کردن به نماز، نیّت کار را خیلى خالص مى‏گرداند، بر این منظور تصمیم جدّى‏ترى مى‏گیریم.

فرض کنید در یک کار عادى دنیوى، کاسبى مى‏خواهد معامله‏اى انجام دهد که اگر به طور معمول صورت بگیرد یک میلیون استفاده مى‏کند، ولى اگر همین معامله را با همین سرمایه جور دیگرى انجام دهد، یک میلیارد (هزار میلیون) استفاده مى‏برد و اگر جور دیگرى انجام دهد ده میلیارد و بلکه بیشتر، در حدى که محاسبه‏اش براى ذهن‏هاى ما مشکل است. اما باور نمى‏کنیم که در سود یک معامله این‏قدر اختلاف باشد؛ بتوانیم با سرمایه‏اى که داریم معامله‏اى کنیم که یک میلیون استفاده داشته باشد یا یک میلیارد یا بیشتر. فرض این مسئله اشکال ندارد. وقتى که ما براى خواندن دو رکعت نماز در اختیار داریم واقعا ممکن است قیمتش یک میلیون تومان باشد و ممکن است یک میلیارد تومان. چطور مى‏توانیم از این سود صرف‏نظر کنیم؟ چه چیزى مى‏تواند جانشین این سود کلان شود؟ همین توجه به هوس‏هاى زودگذر و خیالات زندگى که هیچ فایده‏اى ندارند. پس تا آنجا که عقلمان مى‏رسد و معرفتمان اجازه مى‏دهد، باید بیندیشیم در اینکه نمار باروح با نماز بى‏روح چقدر فرق دارد، و اگر ما نمازمان را درست و با روح نخوانیم خیلى ضرر کرده‏ایم.

بیاییم قدرى فکر کنیم و تفاوت توجه داشتن در نماز را با بى‏توجهى در ذهنمان حاضر کنیم؛ چیزى شبیه به اینکه ارزش یک خرمهره را با فیروزه‏اى که جواهرفروش‏ها در قیمتش بمانند، مقایسه کنیم. ما مى‏توانیم ظرف مدت چند دقیقه که نماز مى‏خوانیم، نمازى بخوانیم که به یک خرمهره بیرزد، و مى‏توانیم در همین مدت نمازى بخوانیم که قیمتش یک دانه برلیان است که جواهرفروشان دنیا نمى‏توانند قیمت روى آن بگذارند. و این اختیارش دست خودمان است. این دل است که باید ببینید چه اندازه مى‏توانید آن را در نماز بیاورید. باید پیش از نماز قدرى فکر کنیم تا انگیزه پیدا کنیم بر اینکه خیالاتمان را رها سازیم و قدرى اختیار دلمان را به دست بگیریم، ببینیم به کجا مى‏رود؛ نگذاریم از این شاخ به آن شاخ برود، قدرى آن را کنترل کنیم.

البته از ابتدا چنین قدرتى نداریم و به این زودى‏ها هم این کار براى همه میسّر نمى‏شود، اما دست‏کم باید چنین تصمیمى بگیریم. اگر تصمیم گرفتیم، ممکن است حداقل یکى از اذکارش را با توجه بخوانیم ـ و همان هم خیلى غریب است! پس یکى از راه‏هایى که کمک مى‏کند به اینکه نماز را با توجه بخوانیم و ـ به اصطلاح ـ در نماز حضور قلب داشته باشیم فکر کردن در فرق بین نماز باحضور و نماز بى‏حضور است؛ یعنى اگر تلاش کنیم، زحمت بکشیم، دلمان را حاضر کنیم، در همین چند دقیقه، چقدر از نماز سود مى‏بریم! اگر این کار را نکنیم، چه سود کلانى را از دست مى‏دهیم! حالا متوجه این خسارت نمى‏شویم، ولى روزى روشن خواهد شد که بر اثر بى‏توجهى در نماز چه ضررهایى کرده‏ایم، و آن وقت هر چه از حسرت و پشیمانى بر سر بزنیم، کم است. یکى از نام‏هاى روز قیامت «یوم الحسرة» است؛ یعنى وقتى آدم مى‏فهمد که چه فرصت‏هایى را از دست داده است، چه سودهایى مى‏توانسته است ببرد و نبرده است، حسرت مى‏خورد. عذاب حسرت از عذاب جهنم سخت‏تر است.

یکى از راه‏هاى محفوظ ماندن از این عذاب، آن است که جلوتر در فواید نماز باحال و ضرر نماز بى‏حال بیندیشیم.

2. نماز وداع

از دیگر چیزهایى که مى‏تواند در این زمینه به ما کمک کند تا در نماز حضور قلب داشته باشیم و در روایات به آن اشاره شده، نماز وداع است. در روایتى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نصایحى به یکى از اصحاب فرمودند که یکى از آن‏ها این است: «صلِّ صلاةَ مودّعٍ»؛(1) وقتى نماز مى‏خوانى، فکر کن که این آخرین نماز توست. آیا یقین دارى که پس از این نماز، نماز دیگرى مى‏خوانى؟ چه مى‏دانى که بعد از این نماز، زنده هستى. ما وقتى شروع به نماز هم مى‏کنیم، نمى‏توانیم یقین داشته باشیم که همین نماز را هم به پایان برسانیم، چه رسد به اینکه به ساعت بعدى و نماز بعدى یقین داشته باشیم. پس فرض کن نمازت آخرین نماز است. اگر آدم بنشیند و پیش از نماز فکر کند و بگوید: بعد از این نماز، حضرت عزرائیل علیه‏السلام جانم را مى‏گیرد، چطور نماز مى‏خواند؟ در آخرین لحظات، هرچه بتوانیم با خدا در میان مى‏گذاریم، توبه و استغفار مى‏کنیم، توجه مى‏کنیم. تجربه این کار ضررى ندارد. شما که نمى‏دانید نماز آخرتان هست یا نه؛ فرض کنید آخرین نمازتان است. اگر آدم چند دقیقه پیش از نماز بنشیند و به خودش تلقین کند که شاید این آخرین نماز من باشد، این انگیزه در او ایجاد مى‏شود که حواسش را بیشتر جمع کند. به عنوان تشبیه، شما اگر مى‏خواهید به سفر بروید، آن هم سفرى طولانى و خطرناک ـ مثل دوران دفاع مقدّس که بچه‏هاى ما به جبهه مى‏رفتند و بعضى از آن‏ها هم از دلشان مى‏گذشت، به آن‏ها الهام مى‏شد که این آخرین سفرشان است و دیگر با پدر و مادر دیدارى نخواهند داشت ـ در آن لحظاتى که آدم فکر مى‏کند دیگر برنمى‏گردد، طور دیگرى با خانواده و دوستانش وداع مى‏کند، بچه‏هایش را جور دیگرى در بغل مى‏گیرد، اگر سفارشاتى دارد به آن‏ها مى‏کند. همین‏طور اگر آدم فکر کند دارد با نماز وداع مى‏کند، این آخرین وداع با نمازش است، تا آنجا که توان دارد سعى مى‏کند از این نماز بهره برگیرد. این کمک مى‏کند که آدم توجه داشته باشد و نماز را سرسرى نگیرد.

3. توجه به علم و اطلاع مخاطب نماز

یکى دیگر از چیزهایى که مى‏تواند کمک کند به اینکه آدم در نماز حضور قلب داشته باشد این است که فکر کند دارد به کجا مى‏رود و در نماز با چه کسى روبه‏رو مى‏شود. هرقدر بتواند این معنا را بیشتر در ذهن خودش مجسّم کند، بلکه از این معنا فراتر برود و قدرى حقیقتش را دریابد که در حال نماز با کسى روبه‏رو مى‏شود و با کسى سخن مى‏گوید که او مى‏شنود و به عمق قلب او توجه دارد، خاطراتى را که به قلبش خطور مى‏کنند براى او آشکارند، در این صورت، فرق مى‏گذارد با اینکه وقتى «اللّه اکبر» گفت، در فکر کسب و کار و درس و بحثش باشد. براى اینکه این حالت قدرى عینى‏تر شود و آدم بتواند آن را بهتر درک کند که با کسى مواجه است که صدایش را مى‏شنود و خاطرات قلبش را درک مى‏کند و از باطن او مطّلع است، باید جلوتر قدرى تمرین کند.

ما مى‏گوییم: خدا همه جا حاضر هست، همه جا ما را مى‏بیند؛ به فرمایش امام راحل قدس‏سره «عالم محضر خداست.» ولى این گفتن‏ها و این اعتقادات خیلى ضعیف هستند؛ چیزى شبیه لقلقه زبان. شما اگر چند دقیقه در یک اتاق تنها بنشینید و تصور کنید پشت پرده‏اى که بر در آویخته است کسى شما را نگاه مى‏کند، با آن وقت که توجه به این معنا نداشته باشید، حالتان یک جور است؟ اگر آدم احتمال هم بدهد که از پشت پرده کسى دارد او را نگاه مى‏کند حواسش را جمع مى‏کند و رفتارش فرق مى‏کند؛ هر جورى نمى‏نشیند، بعضى حرکت‏ها را انجام نمى‏دهد ـ حرکات حلالش را عرض مى‏کنم، حرام که جاى خود دارد! ـ اگر انسان احتمال بدهد که کسى به او نگاه مى‏کند، مؤدّب مى‏نشیند، حتى اگر این شخص بچه‏اى باشد. در این صورت، آدم حتى دلش نمى‏خواهد حتى یک بچه هم او را در بعضى حالات ببیند، چه رسد به اینکه بخواهد کار زشتى انجام دهد که آن بچه هم مى‏فهمد این کار زشت است. اگر فرض کنیم در جایى که هستیم و زمزمه مى‏کنیم، شعرى مى‏خوانیم و کسى هم به ما توجه مى‏کند چه مى‏خوانیم؟ دست‏کم چیزى مى‏خوانیم که آنکه مى‏شنود، بدش نیاید.

پس اگر آدم این‏جور تصور کند که در پشت پرده‏اى کسى به اعمالش، به حرکاتش، به سکناتش توجه مى‏کند، حرف‏هایش را مى‏شنود و رفتارش را مى‏بیند، خواه ناخواه به طور طبیعى، قدرى حواسش را جمع مى‏کند. اگر در نماز سعى کنیم حضور خدا را، حتى به اندازه حضور یک فرد عادى از پشت پرده قبول داشته باشیم ـ یعنى رفتارمان رفتار کسى باشد که شخص دیگرى را حاضر و ناظر بر عملش مى‏بیند ـ اگر مدتى موفق شویم این کار را تمرین کنیم، بخصوص اگر شب و تاریک باشد، بنشینیم و چند دقیقه‏اى این حال را مجسّم کنیم که کسى دارد به ما نگاه مى‏کند، آن وقت یاد مى‏گیریم که پیش از نماز، چند لحظه‏اى این حال را در خودمان تقویت کنیم، توجه کنیم به اینکه مى‏خواهیم به محضر کسى برویم که او ما را مى‏بیند، صداى ما را مى‏شنود و مقاصد ما را درک مى‏کند و آنچه را بر دل ما مى‏گذرد، مى‏فهمد. باید قدرى تمرین کنیم. البته گفتن این حرف‏ها آسان است. کسانى که این مقامات را دوست دارند، خوب است این کارها را تمرین کنند. این تمرین هم از یک کلام امام صادق علیه‏السلام نقل شده است: به حسب نقلى، ایشان مى‏فرماید: «اُعبدِ اللّهَ کانَّکَ تراه و اِن لم تکن تراهُ فاِنّه یَراکَ.»(2) خوب، عبادت کردن این‏جور است؛ اگر مى‏خواهید عبادتان خوب باشد، باید جورى عبادت کنید که گویا خدا را مى‏بینید. آدم وقتى با کسى حرف مى‏زند که او را مى‏بیند با زمانى که تنها با خودش حرف مى‏زند یک‏جور است؟ باید باور کنیم که در حال نماز با کسى حرف مى‏زنیم که حاضر است و صداى ما را مى‏شنود. اگر نمى‏توانیم این را درست درک کنیم که خدا حاضر است و صداى ما را مى‏شنود، باید دست‏کم این معنا را در ذهن خودمان تقویت کنیم که او ما را مى‏بیند. «و اِن لم تَکن تَراهُ فاِنّه یَراکَ.»(3) اگر تو نمى‏توانى او را ببینى، یعنى این کار برایت میسّر نیست که چنان باشى که گویا با کسى سخن مى‏گویى که حضور دارد و او را مى‏بینى، بدان که او تو را مى‏بیند.

در روایتى آمده است که امام صادق علیه‏السلام در حال نماز مستحبى بودند، سوره حمد را مى‏خواندند، به «مالک یوم الدین»که رسیدند، آن‏قدر این جمله را تکرار کردند تا از حال رفتند. بعد از ایشان پرسیدند: یابن رسول‏اللّه! این چه حالى بود که در شما دیدیم؟ فرمودند: وقتى به این آیه رسیدم، آن‏قدر تکرار کردم که گویا از نازل‏کننده‏اش آن را مى‏شنوم. چنین حالاتى در امام معصوم علیه‏السلام ممکن است. آن‏ها پرورش‏یافته مکتب وحى‏اند. کسانى هم که پرورش یافته مکتب آن‏هایند راه آن‏ها را درست رفته‏اند و به دستورات آن‏ها عمل کرده‏اند، شبیه این حالات برایشان پیش مى‏آید؛ حالى که گویا دارند قرآن را از نازل‏کننده‏اش مى‏شنوند.

البته این ادعاها براى دهان ما بزرگ است! آنچه براى ما میسّر است این است که سعى کنیم که این حال را براى خودمان مجسّم کنیم که کسى حرف ما را مى‏شنود، نه اینکه حضور دارد و ما او را مى‏بینیم؛ این خیلى سخت‏تر از آن است. آدم باید آن‏قدر معرفت و ایمانش رشد کند که بتواند در نماز طورى باشد که گویا خدا را مى‏بیند. ولى آسان‏تر از آن این است که این‏جور فکر کند که در پشت پرده، خدا او را مى‏بیند. فرض کنید تلفن مى‏کند، از پشت تلفن صدایش را مى‏شنود. «اُعبد اللّهَ کاَنَّکَ تَراهُ فَاِن لَم تَکن تَراهُ فَانّه یراک.» خدا را عبادت کن؛ چنان‏که گویا او را مى‏بینى، و اگر تو او را نمى‏بینى، توجه داشته باش که قطعا او تو را مى‏بیند.

پس توجه کردن به این صورت و خود را آماده کردن، لحظه‏اى نیست. آدم در اختیار خودش نیست که الآن توجه مى‏کنم و حالى برایم پیدا مى‏شود؛ خیر، باید جلوتر تمرین کرد. باید پیش از اینکه موقع نماز برسد، تسلّط پیدا کنیم. جلوتر، باید بنشینیم قدرى فکر کنیم و این‏ها را براى خودمان مجسّم کنیم. دست‏کم این‏جور فرض کنیم که جایى هستیم که از پشت پرده، کسى ما را دارد مى‏بیند، از پشت تلفن صداى ما را مى‏شنود. بعدها شاید اگر این کار را تمرین کردیم کم‏کم به آن مرحله دیگر برسیم که گویا ما او را مى‏بینیم. ولى پیش از آنکه بتوانیم این کار را انجام بدهیم، باید این را تمرین بکنیم که در حالى هستیم که گویا کسى دارد صداى ما را مى‏شنود؛ دست‏کم مثل این باشد که چیزى را حفظ کرده‏ایم، وقتى مى‏خواهیم به کسى تحویل بدهیم، توجه کنیم که او حرف ما را مى‏شنود: اگر اشتباه بخوانیم مى‏گوید: اشتباه کردى. براى اینکه از این حالت بیشتر استفاده کنیم، خوب است به این نکته توجه کنیم که ما در نماز روبه‏رو با خدا هستیم. خدا همه‏جا حضور دارد و پشت و رو ندارد: «فَأَیْنََما تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (بقره: 115) هر طرف شما رو کنید، خدا همان طرف است. روبه‏رو شدن ما با خدا، او که همیشه روبه‏روى ماست و بر ما اشراف دارد، به این صورت است که دلمان را با او روبه‏رو کنیم. پس اگر دلمان در نماز نبود و متوجه دیگرى بود، یعنى چه؟ مثل این است که با کسى صحبت مى‏کنیم، ولى پشتمان را به او کرده‏ایم! اگر با یک دوست صمیمى، بخصوص کسى که با او رودربایستى داریم و احترامى براى او قایلیم صحبت مى‏کنیم، وقتى سلام و علیک مى‏کند اگر پشتمان را به طرف او بکنیم چقدر زشت است. وارد نماز که مى‏شویم، باید توجه کنیم که رویمان را به طرف خدا کرده‏ایم و مى‏خواهیم با او صحبت کنیم. اگر توجه ما به چیزى معطوف شود، مثل این است که رویمان را از خدا گردانده‏ایم. این کار خیلى زشتى است: آدم با خدا حرف بزند و پشتش را به طرف او بکند! اتفاقا به این معنا در بعضى از روایات هم اشاره شده است. از اینجا مى‏فهمیم که در روایات خیلى مطالب وجود دارند، ولى ما دقت نمى‏کنیم که یاد بگیریم و از آن‏ها استفاده کنیم.

در روایت آمده است: «کسى که وارد نماز مى‏شود و به عظمت من توجه ندارد، آیا نمى‏ترسد که او را به صورت حمارى مسخ کنم؟»(4) یعنى کسى که با خدا سخن مى‏گوید و دلش با او نیست، آن‏قدر کارش زشت است که مستحق این است که همان‏جا عقوبتش کند و بگوید تو آدم نیستى، تو الاغ هستى! اگر در این عبارت مقدارى بیندیشیم، تصمیم مى‏گیریم که دلمان را در نماز حفظ کنیم. آن وقت هر قدر بعدش توجه و تمرین کنیم، در این راه موفق‏تر خواهیم بود.

··· پى‏نوشت‏ها


1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 125، روایت 27، باب 6.

2ـ همان، ج 25، ص 204، روایت 16، باب 6.

3ـ سیدبن طاووس، فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 104.

4ـ مولى محسن فیض کاشانى، المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، ج 1، ص 382.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد