توجه در نماز
ما با اینکه خودمان مىدانیم توجه در نماز بسیار مهم است، ولى موقع نماز که مىشود، دانستههایمان را فراموش مىکنیم و آنطور که شایسته است به نماز اهمیت و توجه نشان نمىدهیم، سعى نمىکنیم مراتب توجهمان را بیشتر کنیم و از روح نماز استفاده نماییم؛ ولى خیلى که هنر کنیم، سعى مىنماییم نمازمان را در اول وقت بخوانیم یا احیانا بعضى از مستحباتش را رعایت کنیم. اما اینها همه پیکره نمازند. وقتى وارد نماز مىشویم دلمان با روح نماز آشنا نیست، دلمان با کارهاى روزانهمان مشغول است ـ البته اگر در فکر گناه نباشیم ـ و دایم به فکر کار و زندگى هستیم.
خیلى آدم خوبى که باشیم، در فکر درس و بحث هستیم. چه کنیم که قدرى از روح نماز بیشتر استفاده کنیم؟
/td>>/>/tr>>/>/table>>/>
اولین کارى که لازم است انجام دهیم این است که به فواید توجه در نماز فکر کنیم و درباره ضررهایى که از غفلت و بىتوجهى مىبریم، بیندیشیم؛ چون هر کار اختیارى که آدم بخواهد انجام دهد، وقتى عزم جدّى براى انجامش پیدا مىکند که باور نماید برایش فایده دارد و برخلافش ضرر و زیان است. متأسفانه ما ایمان کاملى نداریم به اینکه توجه در نماز واقعا مفید است و اگر در آن توجه نداشته باشیم، خیلى ضرر مىکنیم. منکر نیستیم، اگر بپرسند، مىگوییم قبول داریم، ولى مرتبه ایمان ما بسیار ضعیف است. خوب است در فرصتهایى که پیش مىآید، پیش از نماز، چند دقیقهاى فکر کنیم که اگر دلمان را در نماز نگه داریم و توجه داشته باشیم، چقدر سود مىبریم؛ چقدر ارزش کارمان بالا مىرود. این هم به پایه معرفتمان بستگى دارد. همه نمىتوانند اینجور فکر کنند. ولى با توجه به آنچه در جلسات قبل گفته شد، اگر در اینباره فکر کنیم، نماز بدون توجه با نماز باتوجه زمین تا آسمان فرق مىکند؛ صحبت تفاوت عدد یک با عدد پنجاه و صد و هزار و امثال اینها نیست. نمازى که ما مىخوانیم با نمازى که اولیاى خدا و در مراتب عالى آن، ائمّه اطهار علیهمالسلام مىخوانند، قابل مقایسه نیست که بگوییم نماز ما یک چندم نماز آنهاست؛ یک دهم، یک صدم ،یک هزارم، یک میلیونیم. خیلى تفاوت دارد؛ یعنى محاسبهاش از سطح فهم ما بالاتر است. هرقدر در اینباره فکر کنیم و باور نماییم که توجه کردن به نماز، نیّت کار را خیلى خالص مىگرداند، بر این منظور تصمیم جدّىترى مىگیریم.
فرض کنید در یک کار عادى دنیوى، کاسبى مىخواهد معاملهاى انجام دهد که اگر به طور معمول صورت بگیرد یک میلیون استفاده مىکند، ولى اگر همین معامله را با همین سرمایه جور دیگرى انجام دهد، یک میلیارد (هزار میلیون) استفاده مىبرد و اگر جور دیگرى انجام دهد ده میلیارد و بلکه بیشتر، در حدى که محاسبهاش براى ذهنهاى ما مشکل است. اما باور نمىکنیم که در سود یک معامله اینقدر اختلاف باشد؛ بتوانیم با سرمایهاى که داریم معاملهاى کنیم که یک میلیون استفاده داشته باشد یا یک میلیارد یا بیشتر. فرض این مسئله اشکال ندارد. وقتى که ما براى خواندن دو رکعت نماز در اختیار داریم واقعا ممکن است قیمتش یک میلیون تومان باشد و ممکن است یک میلیارد تومان. چطور مىتوانیم از این سود صرفنظر کنیم؟ چه چیزى مىتواند جانشین این سود کلان شود؟ همین توجه به هوسهاى زودگذر و خیالات زندگى که هیچ فایدهاى ندارند. پس تا آنجا که عقلمان مىرسد و معرفتمان اجازه مىدهد، باید بیندیشیم در اینکه نمار باروح با نماز بىروح چقدر فرق دارد، و اگر ما نمازمان را درست و با روح نخوانیم خیلى ضرر کردهایم.
بیاییم قدرى فکر کنیم و تفاوت توجه داشتن در نماز را با بىتوجهى در ذهنمان حاضر کنیم؛ چیزى شبیه به اینکه ارزش یک خرمهره را با فیروزهاى که جواهرفروشها در قیمتش بمانند، مقایسه کنیم. ما مىتوانیم ظرف مدت چند دقیقه که نماز مىخوانیم، نمازى بخوانیم که به یک خرمهره بیرزد، و مىتوانیم در همین مدت نمازى بخوانیم که قیمتش یک دانه برلیان است که جواهرفروشان دنیا نمىتوانند قیمت روى آن بگذارند. و این اختیارش دست خودمان است. این دل است که باید ببینید چه اندازه مىتوانید آن را در نماز بیاورید. باید پیش از نماز قدرى فکر کنیم تا انگیزه پیدا کنیم بر اینکه خیالاتمان را رها سازیم و قدرى اختیار دلمان را به دست بگیریم، ببینیم به کجا مىرود؛ نگذاریم از این شاخ به آن شاخ برود، قدرى آن را کنترل کنیم.
البته از ابتدا چنین قدرتى نداریم و به این زودىها هم این کار براى همه میسّر نمىشود، اما دستکم باید چنین تصمیمى بگیریم. اگر تصمیم گرفتیم، ممکن است حداقل یکى از اذکارش را با توجه بخوانیم ـ و همان هم خیلى غریب است! پس یکى از راههایى که کمک مىکند به اینکه نماز را با توجه بخوانیم و ـ به اصطلاح ـ در نماز حضور قلب داشته باشیم فکر کردن در فرق بین نماز باحضور و نماز بىحضور است؛ یعنى اگر تلاش کنیم، زحمت بکشیم، دلمان را حاضر کنیم، در همین چند دقیقه، چقدر از نماز سود مىبریم! اگر این کار را نکنیم، چه سود کلانى را از دست مىدهیم! حالا متوجه این خسارت نمىشویم، ولى روزى روشن خواهد شد که بر اثر بىتوجهى در نماز چه ضررهایى کردهایم، و آن وقت هر چه از حسرت و پشیمانى بر سر بزنیم، کم است. یکى از نامهاى روز قیامت «یوم الحسرة» است؛ یعنى وقتى آدم مىفهمد که چه فرصتهایى را از دست داده است، چه سودهایى مىتوانسته است ببرد و نبرده است، حسرت مىخورد. عذاب حسرت از عذاب جهنم سختتر است. /td>>/>/tr>>/>/table>>/>
یکى از راههاى محفوظ ماندن از این عذاب، آن است که جلوتر در فواید نماز باحال و ضرر نماز بىحال بیندیشیم.
از دیگر چیزهایى که مىتواند در این زمینه به ما کمک کند تا در نماز حضور قلب داشته باشیم و در روایات به آن اشاره شده، نماز وداع است. در روایتى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نصایحى به یکى از اصحاب فرمودند که یکى از آنها این است: «صلِّ صلاةَ مودّعٍ»؛(1) وقتى نماز مىخوانى، فکر کن که این آخرین نماز توست. آیا یقین دارى که پس از این نماز، نماز دیگرى مىخوانى؟ چه مىدانى که بعد از این نماز، زنده هستى. ما وقتى شروع به نماز هم مىکنیم، نمىتوانیم یقین داشته باشیم که همین نماز را هم به پایان برسانیم، چه رسد به اینکه به ساعت بعدى و نماز بعدى یقین داشته باشیم. پس فرض کن نمازت آخرین نماز است. اگر آدم بنشیند و پیش از نماز فکر کند و بگوید: بعد از این نماز، حضرت عزرائیل علیهالسلام جانم را مىگیرد، چطور نماز مىخواند؟ در آخرین لحظات، هرچه بتوانیم با خدا در میان مىگذاریم، توبه و استغفار مىکنیم، توجه مىکنیم. تجربه این کار ضررى ندارد. شما که نمىدانید نماز آخرتان هست یا نه؛ فرض کنید آخرین نمازتان است. اگر آدم چند دقیقه پیش از نماز بنشیند و به خودش تلقین کند که شاید این آخرین نماز من باشد، این انگیزه در او ایجاد مىشود که حواسش را بیشتر جمع کند. به عنوان تشبیه، شما اگر مىخواهید به سفر بروید، آن هم سفرى طولانى و خطرناک ـ مثل دوران دفاع مقدّس که بچههاى ما به جبهه مىرفتند و بعضى از آنها هم از دلشان مىگذشت، به آنها الهام مىشد که این آخرین سفرشان است و دیگر با پدر و مادر دیدارى نخواهند داشت ـ در آن لحظاتى که آدم فکر مىکند دیگر برنمىگردد، طور دیگرى با خانواده و دوستانش وداع مىکند، بچههایش را جور دیگرى در بغل مىگیرد، اگر سفارشاتى دارد به آنها مىکند. همینطور اگر آدم فکر کند دارد با نماز وداع مىکند، این آخرین وداع با نمازش است، تا آنجا که توان دارد سعى مىکند از این نماز بهره برگیرد. این کمک مىکند که آدم توجه داشته باشد و نماز را سرسرى نگیرد.
یکى دیگر از چیزهایى که مىتواند کمک کند به اینکه آدم در نماز حضور قلب داشته باشد این است که فکر کند دارد به کجا مىرود و در نماز با چه کسى روبهرو مىشود. هرقدر بتواند این معنا را بیشتر در ذهن خودش مجسّم کند، بلکه از این معنا فراتر برود و قدرى حقیقتش را دریابد که در حال نماز با کسى روبهرو مىشود و با کسى سخن مىگوید که او /td>>/>/tr>>/>/table>>/>مىشنود و به عمق قلب او توجه دارد، خاطراتى را که به قلبش خطور مىکنند براى او آشکارند، در این صورت، فرق مىگذارد با اینکه وقتى «اللّه اکبر» گفت، در فکر کسب و کار و درس و بحثش باشد. براى اینکه این حالت قدرى عینىتر شود و آدم بتواند آن را بهتر درک کند که با کسى مواجه است که صدایش را مىشنود و خاطرات قلبش را درک مىکند و از باطن او مطّلع است، باید جلوتر قدرى تمرین کند.
ما مىگوییم: خدا همه جا حاضر هست، همه جا ما را مىبیند؛ به فرمایش امام راحل قدسسره «عالم محضر خداست.» ولى این گفتنها و این اعتقادات خیلى ضعیف هستند؛ چیزى شبیه لقلقه زبان. شما اگر چند دقیقه در یک اتاق تنها بنشینید و تصور کنید پشت پردهاى که بر در آویخته است کسى شما را نگاه مىکند، با آن وقت که توجه به این معنا نداشته باشید، حالتان یک جور است؟ اگر آدم احتمال هم بدهد که از پشت پرده کسى دارد او را نگاه مىکند حواسش را جمع مىکند و رفتارش فرق مىکند؛ هر جورى نمىنشیند، بعضى حرکتها را انجام نمىدهد ـ حرکات حلالش را عرض مىکنم، حرام که جاى خود دارد! ـ اگر انسان احتمال بدهد که کسى به او نگاه مىکند، مؤدّب مىنشیند، حتى اگر این شخص بچهاى باشد. در این صورت، آدم حتى دلش نمىخواهد حتى یک بچه هم او را در بعضى حالات ببیند، چه رسد به اینکه بخواهد کار زشتى انجام دهد که آن بچه هم مىفهمد این کار زشت است. اگر فرض کنیم در جایى که هستیم و زمزمه مىکنیم، شعرى مىخوانیم و کسى هم به ما توجه مىکند چه مىخوانیم؟ دستکم چیزى مىخوانیم که آنکه مىشنود، بدش نیاید.
پس اگر آدم اینجور تصور کند که در پشت پردهاى کسى به اعمالش، به حرکاتش، به سکناتش توجه مىکند، حرفهایش را مىشنود و رفتارش را مىبیند، خواه ناخواه به طور طبیعى، قدرى حواسش را جمع مىکند. اگر در نماز سعى کنیم حضور خدا را، حتى به اندازه حضور یک فرد عادى از پشت پرده قبول داشته باشیم ـ یعنى رفتارمان رفتار کسى باشد که شخص دیگرى را حاضر و ناظر بر عملش مىبیند ـ اگر مدتى موفق شویم این کار را تمرین کنیم، بخصوص اگر شب و تاریک باشد، بنشینیم و چند دقیقهاى این حال را مجسّم کنیم که کسى دارد به ما نگاه مىکند، آن وقت یاد مىگیریم که پیش از نماز، چند لحظهاى این حال را در خودمان تقویت کنیم، توجه کنیم به اینکه مىخواهیم به محضر کسى برویم که او ما را مىبیند، صداى ما را مىشنود و مقاصد ما را درک مىکند و آنچه را بر دل ما مىگذرد، مىفهمد. باید قدرى تمرین کنیم. البته گفتن این حرفها آسان است. کسانى که این مقامات را دوست دارند، خوب است این کارها را تمرین کنند. این تمرین هم از یک کلام امام صادق علیهالسلام نقل شده است: به حسب نقلى، ایشان مىفرماید: «اُعبدِ اللّهَ کانَّکَ تراه و اِن لم تکن تراهُ فاِنّه یَراکَ.»(2) خوب، عبادت کردن اینجور است؛ اگر مىخواهید عبادتان خوب باشد، باید جورى عبادت کنید که گویا خدا را مىبینید. آدم وقتى با کسى حرف مىزند که او را مىبیند با زمانى که تنها با خودش حرف مىزند یکجور است؟ باید باور کنیم که در حال نماز با کسى حرف مىزنیم که حاضر است و صداى ما را مىشنود. اگر نمىتوانیم این را درست درک کنیم که خدا حاضر است و صداى ما را مىشنود، باید دستکم این معنا را در ذهن خودمان تقویت کنیم که او ما را مىبیند. «و اِن لم تَکن تَراهُ فاِنّه یَراکَ.»(3) اگر تو نمىتوانى او را ببینى، یعنى این کار برایت میسّر نیست که چنان باشى که گویا با کسى سخن /td>>/>/tr>>/>/table>>/>مىگویى که حضور دارد و او را مىبینى، بدان که او تو را مىبیند.
در روایتى آمده است که امام صادق علیهالسلام در حال نماز مستحبى بودند، سوره حمد را مىخواندند، به «مالک یوم الدین»که رسیدند، آنقدر این جمله را تکرار کردند تا از حال رفتند. بعد از ایشان پرسیدند: یابن رسولاللّه! این چه حالى بود که در شما دیدیم؟ فرمودند: وقتى به این آیه رسیدم، آنقدر تکرار کردم که گویا از نازلکنندهاش آن را مىشنوم. چنین حالاتى در امام معصوم علیهالسلام ممکن است. آنها پرورشیافته مکتب وحىاند. کسانى هم که پرورش یافته مکتب آنهایند راه آنها را درست رفتهاند و به دستورات آنها عمل کردهاند، شبیه این حالات برایشان پیش مىآید؛ حالى که گویا دارند قرآن را از نازلکنندهاش مىشنوند.
البته این ادعاها براى دهان ما بزرگ است! آنچه براى ما میسّر است این است که سعى کنیم که این حال را براى خودمان مجسّم کنیم که کسى حرف ما را مىشنود، نه اینکه حضور دارد و ما او را مىبینیم؛ این خیلى سختتر از آن است. آدم باید آنقدر معرفت و ایمانش رشد کند که بتواند در نماز طورى باشد که گویا خدا را مىبیند. ولى آسانتر از آن این است که اینجور فکر کند که در پشت پرده، خدا او را مىبیند. فرض کنید تلفن مىکند، از پشت تلفن صدایش را مىشنود. «اُعبد اللّهَ کاَنَّکَ تَراهُ فَاِن لَم تَکن تَراهُ فَانّه یراک.» خدا را عبادت کن؛ چنانکه گویا او را مىبینى، و اگر تو او را نمىبینى، توجه داشته باش که قطعا او تو را مىبیند.
پس توجه کردن به این صورت و خود را آماده کردن، لحظهاى نیست. آدم در اختیار خودش نیست که الآن توجه مىکنم و حالى برایم پیدا مىشود؛ خیر، باید جلوتر تمرین کرد. باید پیش از اینکه موقع نماز برسد، تسلّط پیدا کنیم. جلوتر، باید بنشینیم قدرى فکر کنیم و اینها را براى خودمان مجسّم کنیم. دستکم اینجور فرض کنیم که جایى هستیم که از پشت پرده، کسى ما را دارد مىبیند، از پشت تلفن صداى ما را مىشنود. بعدها شاید اگر این کار را تمرین کردیم کمکم به آن مرحله دیگر برسیم که گویا ما او را مىبینیم. ولى پیش از آنکه بتوانیم این کار را انجام بدهیم، باید این را تمرین بکنیم که در حالى هستیم که گویا کسى دارد صداى ما را مىشنود؛ دستکم مثل این باشد که چیزى را حفظ کردهایم، وقتى مىخواهیم به کسى تحویل بدهیم، توجه کنیم که او حرف ما را مىشنود: اگر اشتباه بخوانیم مىگوید: اشتباه کردى. براى اینکه از این حالت بیشتر استفاده کنیم، خوب است به این نکته توجه کنیم که ما در نماز روبهرو با خدا هستیم. خدا همهجا حضور دارد و پشت و رو ندارد: «فَأَیْنََما تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (بقره: 115) هر طرف شما رو کنید، خدا همان طرف است. روبهرو شدن ما با خدا، او که همیشه روبهروى ماست و بر ما اشراف دارد، به این صورت است که دلمان را با او روبهرو کنیم. پس اگر دلمان در نماز نبود و متوجه دیگرى بود، یعنى چه؟ مثل این است که با کسى صحبت مىکنیم، ولى پشتمان را به او کردهایم! اگر با یک دوست صمیمى، بخصوص کسى که با او رودربایستى داریم و احترامى براى او قایلیم صحبت مىکنیم، وقتى سلام و علیک مىکند اگر پشتمان را به طرف او بکنیم چقدر زشت است. وارد نماز که مىشویم، باید توجه کنیم که رویمان را به طرف خدا کردهایم و مىخواهیم با او صحبت کنیم. اگر توجه ما به چیزى معطوف شود، مثل این است که رویمان را از خدا گرداندهایم. این کار خیلى زشتى است: آدم با خدا حرف بزند و پشتش را به طرف او بکند! اتفاقا به این معنا در بعضى از روایات هم اشاره شده است. از اینجا مىفهمیم که در روایات خیلى مطالب وجود دارند، ولى ما دقت نمىکنیم که یاد بگیریم و از آنها استفاده کنیم.
در روایت آمده است: «کسى که وارد نماز مىشود و به عظمت من توجه ندارد، آیا نمىترسد که او را به صورت حمارى مسخ کنم؟»(4) یعنى کسى که با خدا سخن مىگوید و دلش با او نیست، آنقدر کارش زشت است که مستحق این است که همانجا عقوبتش کند و بگوید تو آدم نیستى، تو الاغ هستى! اگر در این عبارت مقدارى بیندیشیم، تصمیم مىگیریم که دلمان را در نماز حفظ کنیم. آن وقت هر قدر بعدش توجه و تمرین کنیم، در این راه موفقتر خواهیم بود.
1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 125، روایت 27، باب 6.
2ـ همان، ج 25، ص 204، روایت 16، باب 6.
3ـ سیدبن طاووس، فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 104.
4ـ مولى محسن فیض کاشانى، المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، ج 1، ص 382.